عریضه

نوشته های پراکنده

عریضه

نوشته های پراکنده

عریضه

عریضه را مرقومه و عرض حال معنا کرده اند ، مرقومه که همه جور مطلبی در آن جای می گیرد و عرض حال هم که مشخص است. اصلا مرقومه ای که عرض حال نباشد ، مرقومه نیست. بگذریم از اینکه در معنای عریضه «شکواییه» هم وارد شده است . . .

عرایض آنی

بسم الله الرحمن الرحیم

پنج واحد ِ پایان نامه که تمام شود ، رسما دانشگاه تمام می شود و برای مدت زمانی نامعین از نظام رسمی آموزشی کشور خداحافظی می کنم. شش سال مهد کودک و دبستان ، سه سال راهنمایی ، چهارسال دبیرستان و پیش دانشگاهی ، چهارسال دانشگاه ، سرجمع هفده سال درگیر این نظام آموزشی بوده ام و الآن با قطعیت به این نتیجه رسیده ام که این سیستم و این نظام آموزشی حاصل قابل توجهی ندارد. نه اینکه از مسیری که رفته ام پشیمان باشم ، نه ! اتفاقا دقیقا به خاطر ِ راضی بودن از مسیری که رفته ام ، به این نتیجه رسیده ام. لا اقل در رشته ی من تا همین جا و با همین مقدار اطلاعات بی اغراق تا آخر عمر می توانم گستره ی مطالعه و تخصص علمی ام را افزایش دهم بی آنکه احتیاجی به مقاطع بالاتر تحصیلی باشد. با این حال خیلی ها درس را ادامه می دهند ، کارشناسی ارشد ، دکتری و یا حتی فوق دکتری – پروفسوری ، البته هرکس بنا به تشخیص و علاقه اش رفتار می کند و اهل علم هم نهایتا محترم و صاحب بالاترین کرسی اند ، در اینها شکی نیست. اما شخصا وقتی به آمار فارغ التخصیلان مقطع کارشناسی نگاه می کنم و به آمار دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد و به آمار شرکت کنندگان در آزمون دکتری ، تنها به این نتیجه می رسم که جامعه دچار جنون مدرک است ، جنون بیشتر داشتن و حرکت در جاده ای که پایان ندارد نه برای تحصیل علم – که علم خود مقصود است و هدف – بلکه برای کسب مزایای اهل علم ، پول ، مقام اجتماعی ، شهرت و . . . .   این ریلی که جلوی پای هر کودک 6 ساله ای قرار گرفته است «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» نیست، مسیریست که به ناکجاآباد می رود و هر که زودتر و در زمانی مناسب تر خود را از این ریل جدا کند ، برنده است. وقتی این مطلب را برای یکی از دوستان قدیمی ام می گفتم ، فکر کرد برای حرفم همان استدلال های گاه خطرناک و قشری ِ «علم غربی» و «تحول در نظام آموزش» و . . . را دارم یا اینکه بدتر، مطلق ِ علم و دانش را منکر می شوم و راهی بهتر و سریعتر برای پیشرفت کشور یافته ام. فرصت نکردم به او بگویم که پیشرفت ، دروازه ای به غیر از دانشجو و دانشگاه و دانشمند ندارد ، اما چه دانشجویی؟ و چه دانشگاهی؟ و چه دانشمندی؟ حرف در این باره زیاد است( نه دانشجویان را می توان تخطئه کرد نه دانشگاه ها را و نه دانشمندان را) اما یک محاسبه ی ساده ی چرتکه ای از آماری که خودِ سیستم رسمی آموزشی کشور ارائه می دهد و یک مشاهده ی عینی ِ کوچه بازاری از خروجی های دانشگاه ها ، اولویت های ما را مشخص می کند و قطعا ما را به این نتیجه می رساند که از مقطعی به بعد ، عدم ِ تحصیل احتیاج به دلیل ندارد ، بلکه تحصیل است که نیاز به آوردن دلیل و مشخص کردن هدف دارد ، چیزی که در دوستان و اطرافیان خودم خیلی کم می بینم، استدلالی وجود ندارد ، «همه می روند پس ما هم برویم» . . .  

 دانشگاه ها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۲
من

بسم الله الرحمن الرحیم


بلاگفا به مدت یکماه تعطیل شد. دلیل رسمی اش را اختلال در سرورهای سایت در یک کشور خارجی اعلام کردند. هر چه بود باعث شد بخش مهمی از اطلاعات وبلاگ شش ساله ام از بین برود. وبلاگی که حاصل کنش ها و واکنش های فضای مذهبی – اعتقادی اینترنت بود ، در مدتی نزدیک به یک سال تقریبا هر روز به روز می شد و بیش از هزار مطلب با موضوع و عنوان مشخص داشت. حادثه به این صورت اتفاق افتاد ، وبلاگ به مدت یکماه قفل شد و بعد از آن دیگر وعده ی بلاگفا «که نظرات و پست های محو شده را در مدتی کوتاه بازیابی میکنیم.» فایده ای نداشت. انگیزه و هدفی که وبلاگ را سامان می داد از دست رفته ،واقعیتی تلخ جای آن را گرفته و یک نتیجه حاصل شده بود: کار کردن روی زمین دیگران ، سودی ندارد !

یک ماه بعد ، درست یک ماه بعد ، وقتی فهمیدم هارد کامپیوترم سوخته و اطلاعاتش از دست رفته است ، مثل مالباخته ای که تک و تنها در شهری غریب گم شده است ، احساس غربت کردم. همه چیز از دست رفته بود ، پروژه های دو سال آخر دانشگاه ، طرح های گرافیکی ، آرشیوها مختلف صوتی و تصویری – که جمع آوری مجددشان چندسال زمان می خواهد – و مهمتر از آنها نوشته ها و چرک نویس های پاکنویس نشده که هر یک حاوی ایده ها و کارهای ناتمامی بودند که قرار بود روزی تمام شوند و اینک همه تمام شدند. از تمام ِ اینها ، تنها آلیاژی چندسانتی متری باقی ماند که تعویضش با آلیاژی دیگر ، حجم زیادی از وقت خالی برای من عاید کرد. انسانی که در جزیره ای گم شده ، آب و غذای نامحدود دارد و جز تماشای دریا ، می تواند به صورت نامحدود فکر کند و در فضایی انتزاعی برای همه ی چیزهایی که ندارد تصمیم های خوب یا بد بگیرد. بعد از تمام شدن این دوره ، وقتی جنازه ی آن آلیاژ لعنتی به دستم رسید ، مرز دنیای حقیقی و مجازی را – که برای مدتی محدود لخت و عور خود را نشان داده بود – رد کردم و جنازه را به عنوان شاهد ِ وجودِ احتمال بازگشت پذیری ِ همه ی آن چیزها و تضمین ساده لوحی انسان ِ عصر جدید در جایی امن ، نگه داشتم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۶
من

بسم الله الرحمن الرحیم

مصیبت آنگاه سخت تر می شود که بدانیم امروز صبح ، شمشیر ِ لعین ِ ابد و ازل در نماز و در هنگام برخواستن از سجده بر سر ِ کسی فرود آمد که در مدت کوتاه حکومت چهارسال و نه ماهه اش حاضر نشد برای مصالح دنیایی حکومتش ، کمترین خلاف شرعی انجام دهد ، اخلاق را در مواجهه ی با دشمنانش زیر پا گذارد یا از کوچکترین مقدار بیت المال بنا به مصالح حکومتش چشم پوشی کند. مظلوم ترین مرد ِ دنیا ، برای خیر و صلاح مردمی حرص می خورد که دشمن را در مقابل خود می دیدند و حرکتی نمی کردند. شمشیر خوارج ، آزاد مردی را کشت که در حکومتش آزادی بیان بی نظیر بود ، آنقدر که در حضورش ، در میان سخنرانی اش ، در میان سرسخت ترین هوادارانش به او توهین می شد و او تنها سکوت می کرد. قاتلش را می شناخت و کاری علیه او انجام نداد بلکه بیدارش کرد تا افق ِ بی نهایت ِ انسانیت را قدرتِ خارجی ِ معاویه نابود نکرده باشد ، بلکه جهل ِ خوارج ِ متظاهر به دین این جنایت هولناک را انجام دهد. بشریت ، حکومتی عادلانه تر ، کارآمدتر و آزادتر از حکومت امیرالمومنین(ع) تجربه نخواهد کرد تا ظهور امام مهدی (عج) .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۵:۲۵
من

دنیای امروز ، دنیای گفتن و نشنیدن است ، کتب مذهبی ، منابع غنی تاریخی و مراجع مهم علمی بیش از هر زمانی دیگری ، در امروز ِ بشر وجود دارد و در دسترس است، اما نشنیدن ، چنان غلبه ای بر گفتن دارد که همه ی این ها را نادیده می گیرد و به همین علت بشر ِ امروز را شاید بتوان جاهل ترین انسان ِ تاریخ دانست. در همین گروه ها و شبکه های اجتماعی ، روزانه ده ها و صدها مطلب و نوشته و لینک ِ ارجمند قرار می گیرد ، اما چه کسری از آن مطالعه می شود؟ و مهمتر اینکه در چه کسری از آن اندیشیده می شود؟ همه می خواهند بگویند و نشنوند و خطرناک تر اینکه ، این طاعون ِ زمانه ، در حال تسری به همه ی ابنا بشر است ، پیر و جوان و کودک و سالمند و زن و مرد و با سواد و بی سواد و . . . مبتلا به طاعون جهل مرکب می شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۷
من

بسم الله الرحمن الرحیم

مشکل از جایی شروع شد که عده ای برای تبلیغ حجاب به این جمله ی پادرهوا رسیدند که «زن می تواند هم محجبه باشد و هم در عرصه های مختلف حضور فعال داشته باشد.» این عبارت چند مشکل اساسی و کژتابی در معنا دارد.

یک: تعریف «زن محجبه» مشخص نیست ، و قبل تر از آن تعریف«حجاب». نتیجه اش اینکه نماد حجاب می شود چادر و نماد زنِ محجبه ، زن چادری. به این ترتیب عفاف و حیا و حجاب خود را در چادر خلاصه می کنند. آیا کسی که به معنای واقعی محجبه است حاضر می شود مجری تلویزیون باشد؟ آزاده نامداری از ابتدا به معنای واقعی محجبه بود؟

دو: در رابطه با عرصه ها در این عبارت با سهل انگاری رفتار شده است. سهل انگاری یعنی اینکه ، بین عرصه ها تفاوتی قائل نباشیم. در حالی که در واقعیت این طور نیست. خیلی تفاوت است بین معلمی و پرستاری تا منشی گری و حسابداری و . . . . . آیا عرصه ی مجری گری تلویزیون ، عرصه ای هست که یک زن محجبه بتواند در آن حضور داشته باشد؟ آیا زیبایی و جذابیت جزو اولین شرایط مجری نیست؟ این شرایط با عفاف و حیا قابل جمع اند؟

سه : «حضور فعال» هم عبارتی سردرگم است. «فعال» یعنی چی؟ یعنی چقدر؟ مجری تلویزیونی باید در کار خود پیشرفت را احساس کند.( پیشرفت در دنیای امروز ، لازمه ی بقای هر فعالیتیست.) پیشرفت درباره مجری زنِ تلویزیونی چگونه تعریف می شود؟ آیا غیر از این است که هر چه زیباتر ، جذابتر ، با روابط عمومی و قدرت تکلم بهتر بتواند اجرا کند ، مجری بهتری خواهد بود؟

این سه مورد را که کنار هم بگذاریم متوجه می شویم اولا یک زن محجبه (به معنای واقعی آن) حاضر نمی شود مجری تلویزیون باشد. ثانیا اگر هم حاضر شد چنین کاری انجام دهد ، عرصه ی مجری گری ِ تلویزیون ، عرصه ایست که او را خواه ناخواه به سمتی دیگر سوق می دهد. ثالثا اگر هم با سلامت نفس توانست در این عرصه باقی بماند ، برای پیشرفت کردن مجبور است روش خود را تغییر دهد والا - به معنایی که درذهن ماست – پیشرفت نمی کند. با این حساب باید قبول کنیم انتظار زیادی از امثال نامداری داریم. درواقع هرکس دیگری را جای او بگذاریم با همین رفتار ِ به ظاهر عجیب و غریب مواجه می شویم. یک مجری چادری ، که در زندگی شخصی اصلا آنطور که تصور می شود نیست و در زندگی هنری- و شاید به تعبیری زندگی اشتهاری- بالاخره مجبور می شود چادر را کنار بگذارد.

در اینجا ، رفتار او و مخاطبانش درباره کنار گذاشتن چادر، جالبتر از همه است. خود ِ او ، به راحتی و به سرعت حساب زندگی شخصی اش را از حساب زندگی اشتهاری ، جدا می کند و می گوید این فردی که در نقش بازیگر می بینید ، من نیستم.

در واقع سلسله اقداماتی که برای حضور زن محجبه در عرصه مجری گری تلویزیونی انجام شد ، نهایتا نه تنها چادر را از سر مجری مذکوربرداشت ، بلکه باعث شد دین و احکام دینی بیشتر از پیش به زندگی شخصی و خصوصی محدود شود. وقتی نامداری می گوید این من نیستم یعنی من در زندگی شخصی اگرچه محجبه باشم ، در زندگی اشتهاری برای فعالیت هنری (وشاید اجتماعی) می توانم طور دیگری باشم. با این حساب پیامی که «من و تو» با ساخت پرهزینه «آکادمی» بر مخاطب خود تحمیل می کند ، ما با هزینه ی کمتر ِ مالی و فکری و در واقع با بی فکری خود ، به صورت موثرتر و فراگیرتر به مخاطب رسانه ملی القا می کنیم.

رفتار مخاطبان ِ نامداری هم در نوع خود جالب است ، کسانی که دلشان را به حضور یک زن در جایگاه مجری تلویزیون خوش کرده بودند و تصور می کردند نهضتی برای حضور قشر مذهبی در تلویزیون شروع شده است! اینها بعد از مشاهده ی تطورِ(اگر بتوان اسمش را تطور گذاشت) مثالی چون نامداری ، به شدت عصبانی  و ناراحت شدند. متاسفانه باید بگویم این ناراحتی هرچند ریشه در عقاید مذهبی دارد اما ناشی از جهل و نادانی و ندانم کاریست وگرنه هر معتقد عاقلی با دیدن برنامه های نامداری می توانست بفهمد این ره به کجا می رود ، علاوه بر اینکه اتفاق جدیدی نیافتاده است ، این تعجب و ناراحتی ناشی از مسئله ی اول است که در بالا بررسی شد ، وقتی بود و نبودِ حجاب و حیا و عفاف را در چادر خلاصه کنیم ، با نبود آن فکر می کنیم حجاب و حیا و عفاف ِ شخص مذکور از دست رفته است. کسانی که ناراحت شدند ، اگر واقعا و با بینش صحیح درد ِ دین داشتند باید آن موقع که تصاویر این فرد در اینترنت با کامنت های عجیب و غریب و لمپن وار مواجه می شد، به جای تیتر یک کردن ِ وی ،  ناراحت می شدند و رگ گردنشان بیرون می زد.الان اتفاقا باید خوشحال بود که با کنار رفتن چادر از سر کسی که آگاهانه یا ناآگاهانه ارزشی برای آن قائل نیست ، شان چادر حفظ شد و کاش همین طور هم بشود و نامداری چادر را برای همیشه کنار بگذارد.

اما در نهایت یک سوال مهم و اساسی باقی می ماند : راه حل چیست؟

درباره نامداری راه حل مشخصی وجود ندارد. فعلا باید این روند – یعنی سیاست ِحضور زن چادری در تلویزیون – متوقف شود. اما درباره اصل حضور ِ زن چادری در جایگاه های اینچنینی ، مسئله ای که اول از همه به ذهن می رسد این است که آیا فوایدی بر این حضور مترتب است یا خیر؟ و آیا این حضور می تواند فوایدی داشته باشد؟ به هر حال نمی توان به این آسانی به این سوال جواب داد ، احتیاج به بررسی بیشتری دارد ، اما باید به عنوان یک مسئله جدی گرفته شود.

در پایان باید از این معنی که «هر آن کس که در تلویزیون مجری است ، از لحاظ عفاف و حجاب و حیا مشکل دارد» حذر کرد. منظور این نوشتار این نیست. تلویزیون اقتضائاتی دارد که باید به آنها توجه کرد و سیاست گذاری و برنامه ریزی بدون توجه به این اقتضائات ممکن نیست و خواه ناخواه به شکست می انجامد. غرض ذکر یک سیاستگذاری غلط و نتایج آن بود و نه قضاوت در مورد اشخاص.

آزاده نامداری روی صفحه یک وطن امروز

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۴۱
من

کسانی که غرب را مقصد آمال و امیال انسانی می دانند ، در برابر سوراخ بزرگی به نام داعش چه استدلالی دارند؟ شکی نیست که داعش ، مخلوق تمدن جدید است ، چه آن را بازیچه ای در دست سیاستمداران ِ این تمدن بدانیم و چه آن را سطل آشغالی برای زباله های این تمدن نامگذاری کنیم. تمدنِ غرب، داعش پرور است و این بزرگترین دلیل زمان ِ ما برای اثبات ناکارآمدی این تمدن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۴
من

بسم الله الرحمن الرحیم

درباره کرسی ِ نقد و بررسی هفته نکوداشت اصفهان که پنج شنبه شب ، توسط سایت ارجمند مهران برگزار شد ، چند نکته به نظر می رسد:

1-      این جلسه از معدود جلساتی بود که مسئولان اجرایی شهر ، نه به قصد ژست گرفتن که با نیت شنیدن انتقادات دیگران و اصلاح عملکرد خود در آن شرکت کرده بودند. گوش دادن به مطالب مطرح شده در جلسه ، قلم به دست بردن و یادداشت برداری کردن و حضور فعال در بحث ها، تایید کننده این مدعاست. البته بعضی، تلاش هایی صرفا در جهت اقناع منتقدین داشتند که ارائه آمارهای غیر دقیق نمونه ای از آن بود. در گرامی داشت ِ نفس ِ برگزاری چنین جلساتی هیچ کس تردیدی ندارد ، مشروط بر اینکه ادامه یابد و رها نشود.

 

2-      منتقدین نیز نشان دادند اهل بیرون از گود نشستن و وراجی کردن نیستند ، مَطلع ِسخن همه آنها ، اذعان به سختی ِ کار ِ اجرایی و قدردانی از جنبه های مثبت برنامه های هفته نکوداشت بود. توهین ، تمسخر و تحقیر نه از طرف مسئولین و نه از طرف منتقدین در این جلسه جایی نداشت. در عین حال صراحت و شجاعت در بیان مطالب وجود داشت ، صراحتی که در کمتر جلسه ی رسمی و اداری دیده می شود و جای آن را حرف های کلیشه ای و سخنرانی های گتره ای گرفته است.

 

 

3-      با اینکه نقدها توسط مسئولین به دقت شنیده و یادداشت می شد و با اینکه هر کسی ، مصداقی را برای موضوع مورد بحث ِ خود تعیین می کرد ، اما جایگاه نقدها مشخص نبود. بعضی از نقدها به کیفیت اجرای برنامه ها مربوط می شد ، بعضی دیگر به چگونگی اجرا و بعضی هم به چرایی آن.

 

نقدهایی که به چرایی برنامه ها مربوط است ،اگر کارشناسانه و متخصصانه نباشد ، نهایتا به جای مشخصی نمی رسد. در نقد نکوداشت هفته اصفهان ، اگر بخواهیم از چرایی پاسداشت اصفهان ِ دوره ی سلجوقی سخن بگوییم ، باید قبل از آن ، تسلط کافی بر مبادی بحث داشته باشیم. کلی صحبت کردن و استفاده مکرر از واژگان « به نظر من » نه تنها دردی را دوا نمی کند که باعث کوته بینی و تنگ نظری می شود.

 

در مقابل ، نقدهایی که به کیفیت برنامه ها اشاره دارد ، هر چند اجرایی تر و ملموس تر است اما در مجموع تایید عملکرد مجریان و دادنِ نمره قبولی، بدون بحث درباره اهداف و جهت هاست.

 

و اما نقدهایی که درباره شیوه های اجرا و چگونگی هاست ، هر چند ممکن است تفاوت سلایق در آن لحاظ شود ، اما می تواند اشاره هایی به حوزه فکر و اندیشه و سنجش نسبت عملکرد با آن، باشد. مزیت نقد چگونگی ها ، ملموس کردن ِ مفاهیم انتزاعیست. مفاهیمی که در قالب شعارها مدام تکرار می شود و راه به جایی نمی برد ، چون شعار است و قابلیت اجرا ندارد. شیوه و چگونگی اجرا ، هر چند در ذیل اهداف تعریف می شود ، اما تضمینی برای رسیدن به آنهاست. 

 

درباره نقدِ اهداف ِبرنامه ها باید گفت هر چند چنین مسئله ای به ندرت مطرح می شود ، اما لازم و ضروری به نظر می آید ، به سه شرط و آن اینکه اهداف کلیشه ای و نمایشی نباشند،  اراده مجریان ، تحققِ اهداف باشد و اطلاع رسانی دقیق و شفاف درباره اهداف وجود داشته باشد. در این صورت منتقدین می توانند وارد نقد ِ اهداف شوند ، اهدافی که همچون ویژگی هایی داشته باشد.

 

و در نهایت نقد ِ تشکیلات و سیستم هرچند مثل چهار مورد ِ قبلی لازم و مهم است ، اما جای آن در کرسی ِ نقد ِ نکوداشت ِ اصفهان نیست. بله ، تردیدی در معایب و اشکالات ِ ذاتی ِ سیستم ِ کنونیِ شهری نیست. مهران - ان شاالله اگر کرسی ها ادامه پیدا کرد- باید در جلسات دیگری به صورت مفصل به این بحث بپردازد اما مطرح کردن چنین مباحثی در جلسه ای که مجریان ِ برنامه ی نکوداشت حضور دارند ، نه لازم است ونه مفید. درباره ی بعضی از این جنس مباحث ، بین مسئولینِ حاضر در جلسه اتفاق نظر وجود دارد ، اما اتفاق نظر در مسئله ای که همه بالاجبار قبولش کرده اند چه سودی دارد؟!

 

در مجموع اشکالی که به کرسی ِ مهران وارد است ، در هم آمیختگیِ مطالب و مشخص نشدن نسبت نقدها با حوزه های فوق الذکر است.چه خوب بود اگر بروشور اهداف و برنامه های هفته نکوداشت در اختیار حاضرین در جلسه قرار می گرفت و با اینکار مسیر کلی ِ جلسه از پیش تعیین می شد.

 

 

4-      نکته ی جالب توجه برای من در این جلسه، سخنان نماینده مجلس اصفهان بود. حجت الاسلام سالک وضعیت فرهنگی جامعه را از دست رفته خواند و حتی از فعالین فرهنگی ِ حاضر در جلسه خواست به جای برگزاری جلسه در نقدِ برنامه ای که گذشته و تمام شده است ، به داد ِ فرهنگ و مخصوصا وضعیت فرهنگی ِ جوانان برسند. هر چند واضح است که برنامه نکوداشت اصفهان ، دارای تاثیرات محسوس فرهنگیست و نقد و بررسی آن ، کاری فرهنگی و دارای اهمیت است ، اما درک وضعیت ِ دردناک ِ فرهنگی جامعه و جستجو و طلب دوای آن از فعالین فرهنگی (ونه سیاسی و امنیتی) ، خود امری مبارک و پرمیمنت است ، هرچند از رییس کمیسیون فرهنگی مجلس ، انتظار بیش از اینهاست.

به امید آنکه این گونه جلسات با نظم بیشتر و همراه با سعه صدر مسئولین ادامه یابد و در عمل به کارگرفته شود و با تشکر از سایت مهران.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۶
من

بسم الله الرحمن الرحیم

اخباری که این روزها درباره دو نفر از مجریان صدا و سیما مطرح شده است ، بیش از هر چیز نموداری از اوضاع نا به سامان فرهنگ ، اخلاق و رسانه در کشور ماست، برای درک این موضوع کافیست به این چند سوال کلیدی پاسخ داده شود:

1-      چه کسانی برای ما ستاره می سازند و ستاره ها از کجا ستاره می شوند؟

2-      فرآیند ستاره شدن در کشور ما چگونه است؟ بر اساس مهارت هاست یا اخلاقیات یا روابط یا اعتقادات شخصی یا ...

3-      هیچ سیاست کوتاه مدت یا دراز مدتی در ستاره سازی داریم؟ اصلا میدانیم هدفمان از ستاره سازی چیست؟ و آیا اصلا میفهمیم داریم ستاره می سازیم؟!!

4-      با ستاره هایمان چه کار میکنیم ؟ آیا سیاست مشخصی برای حفظ جایگاه آنان در بین مردم و یا بهره برداری از ظرفیت های اجتماعی آنان داریم ؟

5-      درباره رسانه ها چطور؟ آیا در مدیریت رسانه ها سیاست مشخصی داریم؟ و اصلا به مسئله اخلاق و احتمال آسیب اخلاق در رسانه ها فکر می کنیم؟

6-      فرآیند ساخت خبر در عرصه رسانه ای کشور چگونه است ؟ غیر از این است که هر خبری با هر محتوایی در هر شکلی منتشر و در هر درجه ای از اهمیت بازتاب پیدا می کند؟

7-      نهایتا آیا اخلاق و فرهنگ مردم برای ما مهم است؟ و خود را در این مورد مسئول می دانیم؟ یا اینکه این عرصه را - نه در پناه خدا- که در پناه شیطان رها کرده ایم؟!

مخاطب این سوالات همه ی مردم و مسئولین هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۹
من

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بررسی دو فرضیه رایج در رابطه با معناشناسی جایگذاری فرم ها در میدان

 نقش جهان اصفهان

 

 

 

 

چکیده

میدان نقش جهان اصفهان تحت تاثیر تفکرات رایج در زمان صفویه و حکومت شاه عباس صفوی ساخته شد. در این میدان چهار عنصر مسجد جامع عباسی ، مسجد شیخ لطف الله ، کاخ عالی قاپو و سردر قیصریه در کنار هم قرار گرفت. این نوشتار دو فرضیه درباره جایگاه قرار گیری این عناصر و معناشناسی آن را بررسی می کند. در پایان هیچ کدام از این دو فرضیه هرچند به صورت کامل رد نمی شود ، اما اثبات نیز نمی گردد.

کلمات کلیدی : میدان نقش جهان ، حکومت صفویه ، مکتب تشیع ، رابطه دین وسیاست، منزلت دنیا و آخرت

 

 

 

 

 

مقدمه

حکومت صفوی 250 سال بعد از حمله مغول و سقوط خلافت اسلامی شکل گرفت. بنیانگذار این سلسله از فرصتی که به واسطه ضعف دولت های متعصب سنی و رشد شیعه در ایران به وجود آمده بود ، استفاده کرده و در شرایطی که کشور از ضعف دولت مرکزی رنج می برد ، در سال 907 هجری تاجگذاری کرد. اهمیت حکومت صفوی ، حکمرانی ایرانیان بر کل ایران بعد از 900 سال (انقراض ساسانیان) بود. در دوران سلطنت شاه عباس صفوی ، صفویه به حکومتی مقتدر و قوی مبدل شد که در عرصه های مختلف علمی و هنری پیشرفت کرده بود. در این سال ها حوزه علوم دینی با وجود علمایی چون شیخ بهایی ، میرداماد ، میرفندرسکی و ملاصدرا پیشرفت شگرفی داشت. در جریان مهاجرت شاه عباس اول از قزوین به اصفهان ، میدان نقش جهان در باغی به نام باغ جهان نما که در دوران تیموری در خارج از شهر قدیم احداث شده بود و عمارتی به نام تالار تیموری نیز در آن وجود داشت، در مستطیلی به ابعاد تقریبی 507 * 158 متر احداث شد[1]و مقر حکومت صفوی در عالی قاپو قرار گرفت. بعضی از محققین اعتقاد دارند ، میدان نقش جهان بر اساس طرح جامع شاه عباس صفوی قرار بوده است نقش مرکزی پایتخت جهان تشیع را داشته باشد و ساخت پل ها و بقیه اماکن دوره صفوی در ذیل آن تعریف شده است.[2] به نظر می رسد وقف کل میدان نقش جهان برای سادات مدینه و ساکنان نجف اشرف توسط شاه عباس صفوی[3] و نامگذاری اولیه مسجد شاه به مسجد جامع المهدی[4] به همین دلیل بوده است. میدان نقش جهان از جمله فضاهای شهری نسبتا دست نخورده ایرانی است که از زمان احداثش ، هم در مقیاس شهر و هم در مقیاس ایران عمل می نموده و حتی امروزه نیز در مقیاس جهان شناخته شده است.[5] در این میدان چهار عنصر بازار، مسجد ، کاخ و مسجد جامع در چهار طرف ساخته شده است ، نحوه قرار گیری این چهار عنصر حکایت از نوعی تفکر و عقیده دارد ، معمار این میدان ، خودآگاه یا ناخودآگاه تحت تاثیر این تفکر عناصر موجود را طراحی و جایگذاری کرده است ، البته به دلایل وجود بعضی از عناصر از زمان قبل از صفویه ، محدودیت هایی وجود داشته است ، که به نظر می رسد منجر به خلاقیت در طراحی میدان نقش جهان شده است. در این میان ، مشکلی که از دیرباز در تدوین تاریخ ایران وجود داشته است ، در اینجا نیز خودنمایی می کند ، زیرا به جز معدود تصاویر مستشرقان غربی[6] ، هیچ نوشته معتبر و قابل ملاحظه ای که ما را در شناخت مراحل ساخت میدان کمک کند ، وجود ندارد. به همین دلیل نظریات متغیر و گاه متناقضی درباره دلایل ساخت میدان ، دلایل جای گیری عناصر در آن ، مراحل ساخت آن ، نظارت های شاه عباس بر آن و . . . وجود دارد. درباره علل جای گیری عناصر در میدان ، این نظریات ذیل تفکرات خاصی که در نسبت میان دین وسیاست ، دنیا و آخرت ، مرگ و زندگی و . . . در فرهنگ ایرانی وجود دارد، مطرح می گردد. بررسی این نظریات و تطبیق آنها با واقعیت - اگر به درستی انجام پذیرد - می تواند ما را در شناخت آن دوره تاریخی یاری رساند.

 

تحقیر دنیا در برابر آخرت

قرار گرفتن بازار در وسط ضلع شمالی و در سمت مقابل مسجد و قبله ، فرضیه تحقیر دنیا در برابر آخرت در میدان نقش جهان را شکل داده است. (تصویر شماره 1 ) البته ارتفاع کم سر در قیصریه نسبت به سه عنصر دیگر ( مسجد-کاخ-مسجد جامع ) باعث شده است این فرضیه تقویت شود. علاوه بر این وجود تفکر صوفی ، یعنی رها ساختن دنیا و تلاش برای جهان آخرت ، در دوره صفوی بر تحقیر دنیا در مقابل آخرت تاکید می کند.



تصویر شماره 1 ، میدان نقش جهان اصفهان

در بررسی این فرضیه دو مسئله باید مد نظر قرار گیرد ، اول اینکه چه عواملی بر شکل گیری بازار در این مکان تاثیرگذار بودند؟ دوم اینکه دیدگاه حکومت صفوی درباره رابطه دین و دنیا چه بود؟

درباره مطلب اول ، تاریخ بازار قیصریه و مجموعه بازار بزرگ اصفهان نشان می دهد که قبل از ساخت میدان نقش جهان نیز بازار در این مکان وجود داشته است. سابقه ساخت این بازار به قبل از دوره سلجوقی باز می گردد.[7] بازار با آغاز از دروازه شمالی و حرکت به سمت جنوب به سوی میدان قدیم سلجوقی به عنوان مرز غربی آن عمل می کرده که زمانی میدان بزرگی بوده که از مسجد جامع موجود به مسجد علی ، تا جنوب غربی کشیده می شده و در جنوب شرقی به کاخ سلطنتی ختم می شده است. در نتیجه این مرکز شهر سلجوقی به وسیله توسعه بازار به میدان شاه، که در قرن شانزدهم (صفویه) ساخته شد ، متصل می شد و سیستم حرکتی اصلی را به وجود می آورد.[8] بنابر این معقول ترین راه برای ساخت میدان ، قرار گرفتن سردر قیصریه در سمت شمال میدان بوده است. علاوه بر این ، سردر قیصریه در گذشته ی نه‌چندان دور دارای سه طبقه بوده است.[9]

درباره مطلب دوم ، تاریخ حکومت صفوی و به خصوص خط مشی شاه عباس صفوی ، نشان می دهد در زمان وی گرایش فکری حکومت در چرخشی تاریخی از مشایخ صوفی به فقهای شیعی متمایل شد و اندک وابستگی های سیاسی صوفیه و صفوی نیز از بین رفت.[10] علاوه بر اینکه تا آن وقت ، حکومت صفوی به حکومتی مقتدر و قدرتمند تبدیل شده بود و دلیلی برای ارتداد دنیا در سران آن وجود نداشت. اتفاقا بعضی از مورخین معتقدند آغاز مدرنیزاسیون و تجدد در زمان صفویه اتفاق افتاد[11]، که این امر قطعا با دید صوفیانه و مخالفت با دنیا متناقض است.

جمع میان این دو مطلب ، نشان می دهد علی رغم مذمت دنیاپرستی در باورهای اصیل شیعی[12]، رخ نمایی آن در میدان نقش جهان به وسیله جابه جایی عناصر ممکن نبوده است ، با توجه به اینکه بازار از زمان قبل از صفویه در آن مکان وجود داشته است. اضافه بر اینکه این باور در زمان صفویه و در میان حکمرانان صفوی وجود نداشت.

 

حکومت در برابر دیانت

پیش آمدگی کاخ عالی قاپو ، باعث ایجاد فرضیه قابل توجهی درباره میدان نقش جهان شده است. این فرضیه حکایت از تجاوز حکومت به ساحت زندگی مردم عادی در زمان صفویه و تقابل آن با دیانت دارد. طبق این فرضیه معمار میدان ، می خواسته است با  پیش آمدگی کاخ ، ظلم و تعدی  و تجاوز حکومت های پادشاهی را نشان دهد. همچنین شاید این موضوع را بتوان دلیلی بر خواست شاه (یا طراحان و برنامه ریزان ) برای نمایش قدرت و جایگاه و حتی تقدس شاه دانست.[13] از طرف دیگر قرار گیری کاخ در برابر مسجد شیخ لطف الله [14] نشان از تقابل این دو عنصر دارد. باید توجه داشت سه عنصر دیگر دارای فرورفتگی می باشند و تنها عنصری که پیش آمده است ، کاخ عالی قاپو است.(تصویر شماره 2 )



 تصویر شماره 2

برای بررسی این فرضیه باید رابطه دین ودولت در دوره صفوی را بررسی کنیم. علاوه بر این باید بررسی شود که چه عامل یا عوامل محیطی ممکن بوده است باعث به وجودآمدن چنین پیش آمدگی شوند.

بررسی تاریخ نشان می دهد تا زمانی که صفویان بر سر کار آمدند ، قدرت سیاسی به طور انحصاری در اختیار سنیان بوده و مخالفان خود را که به طور عمده از شیعه بودند ، به هیچ روی تحمل نمی کردند.[15] در این میان خاندان شیخ صفی از خاندان های متنفذ صوفی بودند که در ایران و عثمانی نفوذ داشتند.[16] شاه اسماعیل با تکیه بر بیش از دویست سال نفوذ خاندانی و داشتن هواداران بی شمار در عثمانی و ایران ، کار خود را آغاز کرد و پیروز شد.[17] در اینجا مسئله ای که برای علمای شیعه وجود داشت ، نوع برخورد و تعامل با حکومتی بود که در راس آن شاه وجود داشت. همانطور که می دانیم در نگاه شیعه امامیه تردیدی وجود ندارد که تنها اساسی که می تواند در بعد قدرت سیاسی مشروعت مطلق داشته باشد ، مساله نص و نصب از جانب خداوند است .[18] شکل مستقیم نصب از طرف خداوند تا زمان غیبت امام دوازدهم شیعیان ادامه داشت، اما از آنجا به بعد ، مسئله پذیرش یا عدم پذیرش حکومت وقت از طرف شیعیان وجود داشت. از آنجایی که شیعیان در آن زمان در اقلیت بودند و حکومت را جائر و ظالم می دانستند ، کمتر می توانستند به داشتن حکومت یا رهبری فکر کنند.[19] در این مدت مبنای تعامل شیعیان با حکومت ها را دسته بندی آنها به دو دسته حکومت سلطان عادل و سلطان جائر تشکیل می داد. در مورد اول همکاری و اطاعت از حاکم واجب بود ، اما در حالت دوم در صورتی که با حفظ واجبات الهی بتوان با حکومت تعامل داشت و اموری از دین را احیا نمود ، تعامل با حکومت جایز و مستحب شمرده می شد.[20] علمای شیعه بر این منوال و با در نظر گرفتن این قاعده که فقیه جامع الشرائط که نایب معصوم است می تواند سلطان نصب کند و در این صورت سلطانی که او نصب کند دیگر سلطان جائر نیست ، بلکه سلطان عادل است،[21] به حکومت صفویه مشروعیت دینی بخشیدند. این مشروعیت البته با اظهار تواضع از جانب پادشاهان صفوی همراه می شد به طوری که شاه عباس صفوی ذیل نامه های حکومتی را با عنوان «کلب آستان علی» امضا می کرد و  شاه اسماعیل دوم به فرزند محقق کرکی- از علمای شیعه - گفت : این سلطنت حقیقتا متعلق به حضرت امام صاحب الزمان علیه السلام است و شما نائب مناب آن حضرت و از جانب او ماذونید به رواج احکام اسلام و شریعت ؛ قالیچه مرا شما بیندازید و مرا شما بر این مسند بنشانید تا من به رای و اراده شما بر سریر حکومت و فرماندهی نشسته باشم.[22] این روند تا جایی ادامه یافت که علما در مناصب اداری زمان صفوی راه یافتند و به مقام های شیخ الاسلام ، صدر ، قاضی و ملاباشی رسیدند.[23]

با توجه به این شرایط، نگرشی که نسبت به حکومت صفوی وجود داشت ، یک حکومت ظالم و متعدی به حقوق مردم نبود، فراتر از آن قدرت صفویه در برابر دشمنان خارجی باعث محبوبیت پادشاهان صفوی در میان مردم شده بود. البته در این میان هنوز اندیشه های ستیزه با حاکم وجود داشت ، همانطور که شاردن در سفرنامه خود درباره نظریات مردم درباره ورود علما به عرصه سیاست در حکومت صفوی می نویسد : گاهی اهل منبر پذیرش این عقیده ( مشروعیت سلطان صفوی ) را تخطئه می کنند و آزادانه بیان و تبلیغ می نمایند که پادشاه هم باید از سلاله امام و هم جامع علوم زمان خود و کاملا معصوم (عادل ) باشد .[24]  این نگرش منفی نسبت به صفویه تاکنون ادامه داشته است و در میان محققین معاصر ایرانی نیز دیده می شود، تا جایی که مبنایی برای تقسیم بندی شیعه به دو گرایش علوی و صفوی شده است.[25]

در مجموع ، نگرش مردم نسبت به صفویه به عنوان حکومت ، شاید متاثر از همان نگرش منفی سابقه داری بود که نسبت به همه حکومت ها داشتند اما ظهور و بروز آن در میدان نقش جهان ، دلیل خاصی نداشت و ستیزه حکومت با دیانت نمی توانست به عنوان یک نگرش غالب در آن ظهور پیدا کند، بلکه حکومت نسبت به قبل با دین و آیین مردم هماهنگی بیشتری پیدا کرده بود.

اما مسئله بعدی، شرایط محیطی و دلایل قرار گیری کاخ عالی قاپو در مقابل مسجد شیخ لطف الله است. محققان پنج مرحله برای ساخت این کاخ در نظر گرفته اند. مرحله اول، ساخت بنایی تنها به عنوان ورودی جهت سایر بناها و مجموعه کاخهای سلطنتی می‌باشد. در مرحله دوم لزوم گسترش بنا و اضافه نمودن طبقات فوقانی بدلیل گسترش پایتخت و افزایش جمعیت شهری و با اهمیت جلوه دادن مقر حکومتی احساس گردید . بدین منظور طبقات سوم و چهارم و نیم طبقه پنجم اضافه گردیدند. تکمیل ساختمان برجی شکل کاخ با اضافه نمودن آخرین طبقه (معروف به سالن موسیقی) در مرحله سوم اتفاق افتاد و در مرحله چهارم پیش زدگی به سمت میدان جهت افزایش طول کاخ و تبدیل آن به ایوان ستوندار در مرحله بعدی ساختمان ایجاد شد. در آخر ۱۸ ستون به ایوان با فضا ایجاد شده مرحله قبل اضافه شد. بنابر این پیش آمدگی کاخ در طرح توسعه کاخ انجام شده است و نمی توان گفت از ابتدا در ذهن معمار بنا بوده است. علاوه بر این وجود فرورفتگی ورودی مساجد قبل از زمان صفویه مرسوم بوده است و نمی توان قصدی را به خاطر وجود این فرورفتگی ها در مساجد و عدم وجود آن در کاخ متصور شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

جمع بندی

معماری در همه زمان ها و اعصار بازتاب دهنده تحولات و وقایع جهانِ زمان خود بوده است. باید توجه داشت میدان نقش جهان قرار بود کارکرد متناسب با زمان خود را داشته باشد، در آن زمان نه از گردشگر خبری بود و نه از جامعه ی مخاطبِ نمادشناس ، که قرار باشد میدان را به صورت ویترینی از حکومت و جامعه ببیند. میدان ساخته می شد برای رفع نیازهای جامعه و زمانی که به آن تعلق داشت.  طراحی که طرح میدان نقش جهان اصفهان را در انداخت نمی خواست نسبت مسجد و قصر و بازار را نمایش دهد. او شاید هرگز به فکر چنین نسبتی نیفتاده بود، اما این میدان با عالمی که طراح به آن تعلق داشت مناسبت دارد. [26] با این دید می توانیم انعکاس واقعیت های اجتماعی زمان صفوی در میدان نقش جهان را بر همه ی عوامل محیطی و جغرافیایی آن غالب بدانیم و نیازی به تطبیق و تطابق های معماری با تاریخ و جامعه شناسی نداریم. لازم نیست که معمار میدان نقش جهان را فیلسوف و حکیمی تصور کنیم که بر اساس نقشه ای از پیش تعیین شده ، پیچیدگی های حکومت صفوی را در میدان نشان داده است - هر چند نمی توانیم نقض این مطلب را هم اثبات کنیم - بلکه کافیست وی را شخصی از میان جامعه آن دوران ببینیم که ناظر و شاهد زمانه ی خود بوده است و خودآگاه یا ناخودآگاه از آن تاثیر می پذیرفته است. تطابق ها و غیب گویی های مبتذل بعدی ، نه تنها بر ارزش میدان نمی افزاید ، بلکه باعث مخدوش شدن ارزش تاریخی و فرهنگی آن می شود و کار را برای مورخان و محققان سخت تر می کند. البته نه راه تحقیق و پژوهش های بعدی برای معماران بسته است و نه اثبات یا عدم اثبات فرضیه های موجود درباره دلایل ساخت میدان و عناصر آن، ضرری به ارزش معنوی و هنری شاهکار صفویه وارد می سازد.آنچه مسلم است رابطه ای است که بین میدان نقش جهان با واقعیت های اجتماعی ، فرهنگی، مذهبی و سیاسی دوران صفویه برقرار است.

 

 

 

 

 

 

 



پی نوشت ها

[1]. رضا فراهانی ، میدان نقش جهان اصفهان و عناصر آن، کتاب ماه هنر ، مرداد1388

[2]. فرزانه فرشید نیک ، رضا افهمی ، محمود طاووسی ، بررسی تجلی حکمت صدرایی در معماری اصفهان عصر صفوی ، دوفصلنامه دانشگاه هنر ، شماره هفت

[3]. رسول جعفریان ، شاه عباس میدان نقش جهان را وقف کجا کرد؟ ، وبلاگ خبرآنلاین

[4]. رضا فراهانی ، میدان نقش جهان اصفهان و عناصر آن، کتاب ماه هنر ، مرداد1388   

[5]. محمود توسلی و ناصر بنیادی ، طراحی فضاهای شهری

[6]. مینا راداحمدی ، فرهاد تهرانی ، رضا ایوبی ، معرفی و نقد بر چند سند تصویری-تاریخی تازه یافته در مورد میدان نقش جهان

[7]. قدیمى‌‌ترین توصیفى که از بازار اصفهان به جا مانده است، شرحى است از قرن چهارم هجرى قمرى (دوران دیالمه)، در کتاب رساله محاسن اصفهان تحت عنوان بازار جورین که مى‌‌گوید: « بازارى بود بر دروازه خور (خورشید) که یکى از چهار دروازه‌ مشهور اصفهان در آن زمان بوده و در فصل نوروز عامه ‌مردم اصفهان با انواع خوردنى‌ها و آشامیدنى‌ها و آلات و ادوات موسیقى یکى دو ماه را در آن محل به تفریح و عیش و عشرت مى‌‌‌‌گذراندند و بالطبع براى احتیاج این جمعیت از اغذیه، البسه و غیره بازارهایى برپا مى‌کردند و طوافان و بازاریان انواع نعمت‌ها را در آنجا گرد مى‌آورند.»

[8]. نادر اردلان ، حس وحدت ، ص 127

[9]. ورطانس یوزوکچیان ، دروازه قیصریه یا بازار قیصری ، صص 34-35

[10]. کیانی ، تاریخ خانقاه در ایران ، ص 225

[11]. تقی آزاد ارمکی، مصاحبه با سایت جامعه ایرانی

[12]. خطبه های متعدد امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه در مذمت دنیاپرستی

[13]. محمدرضا پورجعفر و مهدی حقیقت بین ، تجلی هنر معماری اسلامی در شبه قاره هند

[14]. شیخ لطف الله بن عبدالکریم بن شیخ ابراهیم بن شیخ نورالدین علی بن شیخ عبدالعالی بن شیخ احمد بن شیخ مفلح عاملی مشهور به شیخ لطف الله بن عبدالکریم میسی از شیعیان لبنان بود که در ایام جوانی عازم خراسان شد و در ایران به تحصیل علوم دینی پرداخت ، وی به تدریج در اصفهان درخشید وشاه عباس اول از او خواست در مسجد روبه روی کاخ اقامه نماز کند. همچنین شاه مدرسه ای در پشت مسجد شیخ لطف الله برای او ساخت که اکنون اثری از آن نیست و به همین دلیل نام مسجد به شیخ لطف الله مشهور گشت. وی مورد احترام شیخ بهایی بود اما در رتبتی پایین تر از وی قرار داشت. در تاریخ وفات وی بین 1032 ، 1033 و 1035 هجری اختلاف است.( رسول جعفریان ، صفویه در عرصه دین ، فرهنگ و سیاست، ص 241 و ص 1159 )

[15]. رسول جعفریان ، صفویه در عرصه دین ، فرهنگ و سیاست، ص 18

[16]. همان ، ص19

[17]. همان ، ص20

[18]. همان ، ص 109

[19].  همان، ص109

[20]. محمد بن حسن طوسی ، النهایه،صص 356-357

[21]. رسول جعفریان ، صفویه در عرصه دین ، فرهنگ و سیاست، ص 119

[22]. محمود نطنزی ، نقاوه الآثار ، ص 41

[23]. رسول جعفریان ، صفویه در عرصه دین ، فرهنگ و سیاست، ص193

[24]. شاردن، سفرنامه ، ج 3 ، ص 1145

[25]. علی شریعتی ، تشیع علوی و تشیع صفوی

[26]. رضا داوری اردکانی ، سیاست، تاریخ، تفکر - ص 369

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۹
من

بسم الله الرحمن الرحیم


عکس سیده زهرا حسینی




عقب بودن از دنیای تازه ها ، خصوصیات مثبت و منفی زیادی دارد. یکی اش این است که آدم بوی کهنگی می گیرد و از جمع عقب می ماند. اما خصوصیت خوبی هم دارد و آن اینکه زیبایی های واقعی را به تنهایی تجربه می کند و این باعث واقعی تر شدنش می شود. بعضی جاها سعی می کنم به عمد از قافله عقب باشم ، بلکه حس و درک جدیدی داشته باشم و کمتر دچار کلیشه ها شوم.

متاسفانه با کتب دفاع مقدس مانوس نیستم ، تعریف «دا» را خیلی شنیده بودم و بر حسب اتفاق چند روز پیش شروع به خواندنش کردم . جذابیت «دا » خیلی زیاد بود ، وقتی خواندنش را شروع کردم ، فکر نمی کردم چهار روزه تمامش کنم و البته برای اینکار از درس و زندگی ام به مدت چهار روز مرخصی بگیرم. دا واقعا قابل قیاس با کتاب های دیگری که خوانده بودم نبود. به شدت واقعی و جزئی نگر نوشته شده و خواننده از لابه لای صفحاتش گرد و خاک جنگ را استنشاق می کند. اما متاسفانه  بعد از خروج شخصیت اول داستان از خرمشهر ، روند کتاب به شدت افول می کند و جذابیتش را از دست می دهد. به همین دلیل فکر می کنم سرّ موفقیت «دا» به خاطر وجود سه محور اصلی در کتاب است :

1-       شخصیت سیده زهرا به عنوان دختری که پدر و برادرش را از دست داده و کاملا بی پناه است. تاکید بر این بی پناهی اینقدر زیاد است که وقتی در ادامه در تهران ، شخصیت دایی حسینی به عنوان سرپرست و متولی خانواده فعال می شود خواننده از وجود چنین شخصیتی جا می خورد. از طرف دیگر دختر قهرمان داستان یا همان سیده زهرا حسینی ، دختریست که به شدت احساس برابری با مردان می کند ، زیر بار حرف زور نمی رود و به شدت مدیر است. می خواهد در همه ابعاد جنگ فعالیت داشته باشد و ذهن جستجوگر دارد. شجاع و بی پروا فرمانده کل قوا را خائن می نامد و حاضر است برای اینکار تیرباران شود.از طرف دیگر مهر  و محبت و احساسی که وی نسبت به برادر و پدر خود دارد ، باعث جذابیت شخصیت وی شده است . با این حساب طبیعی است که پس از پناه گرفتن زهرا در تهران و ازدواجش، جذابیت داستان کم شود.

2-      کار در قبرستان و غسالخانه جنت آباد یکی از فراز های بسیار جذاب کتاب است. توصیفی که از جنت آباد می شود ، یک توصیف دقیق و هولناک است و خواننده کنجکاو می شود این حضور به چه منتهی می شود؟ به خاطر همین وقتی لیلا به راحتی با کار غسالخانه کنار می آید کمی تعجب می کنیم و می فهمیم مسئله آنقدر ها هم مهم نبوده است.

3-      مقاومت چند روزه مردم خرمشهر یکی از برهه های جذاب تاریخ جنگ است. فیلم روز سوم و سریال خاک سرخ که مربوط به این برهه است با استقبال مردم مواجه شد ، بنابر این لزومی ندارد به دلایل دیگری برای استقبال بی سابقه از این کتاب متوسل شویم. خواننده در حین خواندن این بخش از داستان یعنی محاصره خرمشهر ، دائم دلهره ورود مهاجمان عراقی به شهر را دارد و این خود بر جذابیت این کتاب افزوده است.مخصوصا اینکه خانم حسینی یک دختر است و احتمال اسارت وی وجود دارد.

البته کتاب ضعف هایی هم دارد.اسم کتاب – دا -  فقط زیبا و جذاب است و نویسنده نتوانسته است جایگاه «دا» را به عنوان مادر و همسر شهید به درستی نشان دهد. بعضی از شخصیت ها درست پرداخته نشده اند و در طول داستان گم می شوند. شخصیتی مثل محسن ، یا لیلا که خواننده درباره آنها کنجکاو می شود ولی کتاب آنها را به خوبی معرفی نمی کند. نویسنده حتی از ازدواج لیلا به سرعت عبور می کند و به هیچ جزییاتی اشاره نمی کند. حبیب هم به صورت ناگهانی وارد ماجرا می شود با اینکه به نظر می رسد قهرمان داستان از قبل وی را می شناخته است. همانطور که گفتم پس از خروج زهرا از خرمشهر ، داستان به شدت افول می کند ، حتی به نظرم بهتر بود ، همانجا کتاب به پایان برسد و ادامه پیدا نکند.

به هر حال خواندن دا - هر چند با تاخیر هفت ساله – لااقل برای من ، جذابیت زیادی داشت و بیشتر از آنچه تصور می کردم بود. شنیده ام اسعدیان قرار است فیلمش را بسازد ، بعید می دانم به اندازه کتابش ارزشمند از آب در بیاید ، بهتر بود چنین کتابی ، به صورت همان کتاب بماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۸:۲۷
من