عریضه

نوشته های پراکنده

عریضه

نوشته های پراکنده

عریضه

عریضه را مرقومه و عرض حال معنا کرده اند ، مرقومه که همه جور مطلبی در آن جای می گیرد و عرض حال هم که مشخص است. اصلا مرقومه ای که عرض حال نباشد ، مرقومه نیست. بگذریم از اینکه در معنای عریضه «شکواییه» هم وارد شده است . . .

عرایض آنی

دیشب مطالعه آخرین کتاب از سه گانه مرحوم نیل پستمن (تکنوپولی ؛ زندگی در عیش ، مردن در خوشی ؛ زوال دوران کودکی) را تمام کردم. این سه گانه مشهور که صادق طباطبایی حدود پانزده سال پیش به جامعه ایران معرفی کرد ، حالا به چاپ چندم رسیده است که  فکر می کنم نسبت به کتاب های معمول حوزه جامعه شناسی ، مشهورتر و پرطرفدارتر است. این سه کتاب ، قلمی به شدت روان و جذاب دارند و انصافا مترجم نیز ، ترجمه ای قوی ارائه داده است .(علی رغم اینکه ، ترجمه فارسی از روی ترجمه آلمانی صورت گرفته است.) توضیح های گاه وبیگاه صادق طباطبایی در بخش های ابتدایی هر کدام از این کتاب ها هم هرچند باعث از دست رفتن تمرکز خواننده کتاب می شود ، ولی به جا و صحیح است.اما مهمتر و جالبتر از همه ، نظرات خودِ پستمن درباره رسانه های تصویری، تکنولوژی و تلویزیون است.

در کتاب « تکنوپولی» ، پستمن درباره تاثیرات تکنولوژی بر فرهنگ جامعه آمریکایی می نویسد. او در این کتاب تکنولوژی را دارای قدرت بالقوه سلطه بر فرهنگ می داند و عنوان تکنوپولی را هم از ترکیب طنز دو واژه «تکنولوژی» و «مونوپولی» ساخته است.اما موضوعی که باعث تمایز بحث های پستمن در رابطه با تکنولوژی از سایر متفکران این حوزه شده است ، مقایسه ابزارهای مختلف بشر در دوره های مختلف تاریخی و تاثیرات آنها بر فرهنگ است. پستمن در نقد تکنولوژی ، یک سویه به تکنولوژی به معنای امروزی آن و فرهنگ ناشی از آن حمله نکرده است ، بلکه همه ی ابزارهای مهم تاریخ بشر و تاثیرات ناشی از آنها بر زندگی روزمره را بررسی کرده و سپس آنها را با ابزارهای امروزی و تاثیرات فرهنگی ناشی از آنها مقایسه می کند. در میان این ابزارها و این فرهنگ ها ، به عقیده پستمن اختراع دستگاه چاپ و دستگاه تلگراف از اهمیتی بیشتر برخوردار است. به عقیده او ، ظهور دستگاه چاپ باعث اضمحلال تدریجی سلطه معنوی کلیسا بر مردم شده و همچنین ریشه بی سوادی را خشکانده است.در عوض تلگراف ، باعث از دست رفتن ارزش صنعت کتابت و مطالعه شده است و آنطور که پستمن می گوید ، باعث انفجار اطلاعات و آمار گردیده و زوال فرهنگ انسانی در غرب را سبب شده است.

در کتاب «زندگی در عیش ، مردن در خوشی»  پستمن به بررسی اثرات تلویزیون بر عامه مردم پرداخته و نسبت به « زوال فرهنگ در بستر عشرت » هشدار داده است.

اما در کتاب «زوال دوران کودکی » با رویکرد نسبتا جدیدتر و اخلاقی تر از طرف پستمن رو به رو هستیم. پستمن در صفحات متعددی از این کتاب درباره رواج سکس و ابتذال جنسی در جوامع متاثر از فرهنگ آمریکایی هشدار می دهد. مطالعه کتاب زوال دوران کودکی بسیار مفید و با ارزش است، مسائلی که در این کتاب مطرح شده ، حالا در جامعه ایرانی مصداق پیدا کرده و گویی این کتاب برای وضعیت فرهنگی کنونی ایران نوشته شده است.

نیل پستمن در این کتاب اساس استدلالات و گفته های خود را بر این مسئله استوار کرده که « دوران کودکی و مقوله طفولیت در غرب با اختراع دستگاه چاپ ، ظهور کرد و با اختراع تلویزیون رو به زوال می رود.» اما منظور از کودکی و طفولیت چیست؟ پستمن در کتاب خود ثابت می کند که در غرب قبل از گوتنبرگ ، ملاحظات ویژه ای برای کودک و سنین طفولیت اعمال نمی شد. در قرون وسطی ، با کودکان مانند افرادی که بزرگ نشده اند و هر چه سریعتر باید به دوران بزرگسالی قدم گذارند، رفتار می شده است. با این حساب و بر اساس اسناد و اعتباراتی که پستمن از آنها بهره می گیرد ، کودکان قرون وسطی ، به هیچ عنوان از مشاهده صحنه های معاشقه و سکس ،  منع نمی شده اند ، حتی در موارد زیادی خود مورد بهره جنسی قرار می گرفتند و این مسئله به ندرت ، کودک آزاری یا عمل نابهنجار شمرده می شده است! اما پس از ظهور دستگاه چاپ و رواج فرهنگ کتابت ، کودکان به صورت خود به خودی از دیدن و خواندن و اطلاع یافتن از بخشی از اطلاعات بزرگسالان محروم می شده اند.در واقع این شروع تقسیم بندی کودک - بزرگسال بوده است که آرام آرام باعث شکل گرفتن ارگان ها و نهادها و ادبیات و مفاهیم ویژه ای برای کودکان می شود. از این به بعد کتاب های پزشکی ویژه کودکان تالیف می گردد، ادبیات و زبان کودک اختراع می شود و به این ترتیب کودک در غرب به منزلت ویژه ای دست می یابد. حالا به عقیده پستمن ، ظهور رسانه های تصویری باعث ایجاد روندی دقیقا معکوس روند یادشده می گردد ، روندی که با اختراع تلویزیون و انفجار اطلاعات شروع شده و به منزلت کودک در غرب پایان می دهد.اما هشدارها و علائمی که پستمن از زوال فرهنگ و به خصوص فرهنگ کودکی در غرب بیان می کند ، بسیار به نقدهای ما در مورد غرب نزدیک است. همانطور که گفته شد ، پستمن آموزه ها و علائم و رفتارهای سکسی در تلویزیون و رسانه های ارتباط جمعی را به چالش می کشد ، به خصوص درباره همجنس بازی هشدارهای شدیداللحنی می دهد و در جایی حتی آزادی قانونی این افراد را به صورت تلویحی نفی می کند. همچنین انقلاب زنان در غرب را ، هر چند به طور کلی تایید می کند ، اما برابری و تساوی کامل حقوق وتکالیف زن و مرد را غلط می داند و معتقد به جایگاه ویژه زن در تربیت فرزند است.

در مجموع با مطالعه سه گانه پستمن ، اساسی ترین مساله ای که متوجه شدم ، ظهور فرهنگ آمریکایی در ایران است ، شرایط و وضعیتی که نیل پستمن بیست سال پیش درباره آن سخن گفته است ، اکنون در کشور ما قابل مشاهده است. گویی سه گانه نیل پستمن میراثی برای جامعه ایرانی است ، میراثی که البته در وطن خود ، مورد استفاده قرار نگرفت و بعید به نظر می رسد در جایی دیگر عنایتی به آن شود ، همانطور که دیدیم و نشد. مرحوم نیل پستمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۲۲:۴۷
من

حکایتی از مرحوم میرزای شیرازی نقل شده است که بسیار در خور توجه و تامل است. زمانی که شهید سید حسن مدرس، طلبه جوانی بود، به سامرا رفت تا با مرحوم میرزای شیرازی ملاقات کند؛ میرزای شیرازی از نام و نشان شهید مدرس می پرسد و می‌فهمد که اهل ایران است، از اوضاع و احوال ایران از او می پرسد که شهید مدرس در پاسخ میرزای شیرازی، می گوید: فتوای شما در ایران غوغا به پا کرده و همه مردم حتی در قصر ناصرالدین شاه قلیان ها را شکستند؛ بعد از این که میرزای شیرازی این سخنان را از شهید مدرس می شنود شروع به گریه می کند؛ شهید مدرس از ایشان می پرسد: چرا گریه می کنید من فقط واقعیت های ایران را عرض کردم؟ میرزای شیرازی نیز در پاسخ به شهید مدرس می فرماید من از اهمیت دادن مردم به سخن عالمان دینی ناراحت نیستم، بلکه گریه و ناراحتی من به این دلیل است که دشمنان اسلام که تاکنون نمی دانستند قدرت اسلام در کجاست، از امروز فهمیدند؛ و از این رو از همین امروز برای شکستن قدرت اسلام کار می کنند.

عمق تحلیل میرزای شیرازی رحمت الله علیه را از حوادث بعدی که برای جهان تشیع به وجود آمد، می توان درک کرد. از روی کار آمدن دیکتاتوری پهلوی تا گسترش بهاییت و قدرت یافتن وهابیون و حوادث بعدی در تاریخ معاصر، همه مهر تاییدی بر تحلیل عمیق مرحوم میرزای شیرازی است. بی شک جریان باطل هیچ گاه فعالیت های خود را علیه جریان حق متوقف نکرده و نمی کند. شواهد تاریخی بسیاری این تحلیل را تایید می کند، به طوری که کسی نمی تواند منکر این مطلب شود. نگاهی کوتاه به آنچه هم اکنون در جهان اسلام اتفاق می افتد نشان دهنده برنامه ریزی پیچیده دشمنان برای زمین زدن مذهب حقه تشیع است. بعید به نظر نمی رسد که در این شرایط دشمن خائنانی را به کار گیرد تا با استفاده از حربه ضد تبلیغ علیه تشیع اقدام کنند و البته می دانیم که «دفاع بد از هر مرام و مسلکی، بهترین روش برای تخریب آن است.»

امروز شاهدیم که شبکه های ماهواره ای شیعه در حال تبلیغ تشیع و برگزاری مناظرات شیعه – سنی هستند. البته قبل از هرگونه قضاوتی درباره این شبکه ها، باید یاد آور شویم که هدف از تاسیس بعضی ازاین شبکه ها، پر کردن خلائی بود که صدا و سیمای ضعیف خودمان به وجود آورده بود. در حالی که اهل سنت و مخصوصا وهابیت، ده ها شبکه ماهواره علیه شیعه تدارک دیدند و هزینه های هنگفتی در این راه صرف کردند، شبکه قرآن به تنهایی مسئولیت تبلیغ تشیع را به عهده گرفت و تاکنون متاسفانه در این کار موفقیت چندانی هم کسب نکرده است. در حالی که می دانیم تبلیغ دین مبین اسلام و مذهب حقه تشیع، یکی از وظیفه های مهم صدا سیما بوده و هست و البته کاهلی در این زمینه به هیچ وجه مورد قبول نیست. به نظر می رسید در این شرایط، افراد و اقشاری از مردم و علما، احساس کردند باید شخصا وارد عمل شوند و منتظر سازمان های دولتی نمانند. تاسیس بعضی از شبکه های شیعه، با این هدف انجام شد و کم کم استقبال خوبی از آنها به عمل آمد. باید توجه داشت که در این نوع فعالیت ها احتمال بروز آسیب فراوان است و چه بسا عملی بانیت خیر آغاز گردد و به شر بی انجامد، جریانی از نیات پاک شیعیان ایرانی شروع شود و در نهایت سر از لندن و آمریکا درآورد.

بعضی از این شبکه ها نیز از این آسیب ها در امان نماندند و بعضی به تریبون هایی جهت فحاشی به اهل سنت تبدیل شدند و بعضی هم آنقدر در دفاع از تشیع بد عمل کردند که بهترین ضد تبلیغ برای مذهب تشیع محسوب می شوند. بعضی از آنان کار را به جایی رساندند که شبهه تاریخی شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی را با فحاشی و بی ادبی پاسخ دادند و آن مرحوم را به فسق و کفر متهم نمودند. این گونه رفتارها که بی اغراق در تاریخ تشیع بی سابقه است، نشآت گرفته از هر نیت و هدفی باشد، محکوم است و بزرگترین ضربه ها را به مکتب اهل بیت ( علیهم السلام ) وارد می سازد.

مدتی است که رسانه های گوناگون، به پوشش خبری این شبکه ها می پردازند و تحلیل های مختلفی از ریشه و مقصد و مقصود رفتارهایی که در این رسانه ها انجام می شود، ارائه می دهند. قطعا این تحلیل ها قابل توجه است و باید مورد توجه مسئولین فرهنگی قرار گیرد، اما نکته ای که در این میان مهم است، تشخیص و تمییز میان خبر و تحلیل است. وقتی شبکه ای از لندن برنامه پخش می کند، ما نسبت به آن بدگمان می شویم و وقتی از این شبکه ها به مراجع شیعه توهین می شود، گمان ما به یقین تبدیل می شود که مسیر حرکت این شبکه ها، مسیری انحرافی و مورد تایید و دلخوشی دشمنان تشیع است. اینجا است که ما بر اساس مشاهدات عینی به همان گفته رهبر انقلاب می رسیم که «آن تشیّعى که از لندن و از آمریکا بخواهد براى دنیا پخش بشود، آن تشیّع به درد شیعه نمی خورد.» (دیدار کارگزاران حج ۱۳۹۲/۰۶/۲۰ )

ما بر اساس مشاهدات خود می فهمیم که این شبکه ها در مسیر نابودی تشیع گام بر می دارند و باید دیگران را از این موضوع باخبر کنیم. باید توجه داشته باشیم که شخص یا اشخاصی ممکن است ناآگاهانه و جاهلانه از عملکرد این شبکه ها طرفداری کنند و افراد و گروه هایی نیز در مقابل آن سکوت پیشه کنند. البته وقتی جریانی می خواهد خود را به حق منسوب کند، به هر دستاویزی برای انتساب به اهل حق می کوشد و سعی می کند هر فرد و گروه معتبری را از خود نشان دهد، اینجا است که هتاک معروف، در سایت شخصی اش تصویر اجازه روایتش از بعضی از علما را نمایش می دهد و کسی هم متعرضش نمی شود که « فلان مرجع و عالم به تو اجازه نقل روایت داده است نه فحاشی و پرده دری» و شبکه اش مدام سخنرانی های مراجع خاصی را پخش می کند و آنان را همدست و همداستان خود نشان می دهد. البته مکتب تشیع هیچ گاه هیچ یک از علما و مراجع تقلید را معصوم از خطا و اشتباه نمی داند، اما صرف اجازه روایت به کسی دادن، به معنی تایید همه ی افعال و رفتار او نیست، این مدرکی است دال بر اینکه این فرد می تواند از معصومین علیهم السلام روایت نقل کند و نه بیشتر و نباید آن را با گارانتی مادام العمر اشتباه گرفت و به مذمت کسانی که این گارانتی را به وی اعطا کرده اند ، پرداخت.

تاسیس سایت برای مقابله با جریانی خطرناک که مجموعه شیعی را در معرض خطر قرار داده است، وظیفه ای است که شیعیان باید انجام دهند، اما باید مواظب باشیم که خواسته و ناخواسته افرادی را به این جریان منسوب نکنیم و بدین وسیله بازار این جریان را گرم ننماییم. نسبت دادن واژه «مرجع انگلیسی» به کسانی که متصف به مرجعیت هستند - هر چند درباره صحت این صفت اطمینان نداشته باشیم – و یا متهم کردن قشر عظیمی از علما و روحانیون و مداحان به نوکری بیگانگان، از همان کارهایی است که جز گرم کردن بازار توهین متقابل، فایده ای ندارد. در این شرایط که دشمن هوشیارانه در پی اختلاف افکندن میان مسلمانان است باید مواظب باشیم در زمین دشمن بازی نکنیم.« من اکیداً از همۀ ملت شریف می‏ خواهم که از مطالبی که باعث اختلاف و بهره برداری دشمن است احتراز کنید و به مراجع عظیم‏ الشأن و علمای اعلام احترام گذارید.» امام خمینی(ره)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۴
من


فردوسی و حافظ از معدود شاعران شیعه ایرانی هستند که در اشعار خود صراحتا براعتقادشان تاکید کرده اند.
علاوه بر اشعاری که از حافظ در نسخ غیر معروف دیوانش وجود دارد ، قصاید و غزل هایی در همه نسخ دیوان وی هست که مذهب تشیع اش را ثابت می کند.در یکی از این اشعار حافظ با به کار بردن واژه ی « شحنه نجف » صراحتا مذهب خود را اعلام کرده است.لازم به ذکر نیست که منظور از «شحنه نجف » کیست . ...در جای دیگری هم به حدیث نبوی « انا و علی ابوا هذه الامه » اشاره شده است.« من و علی پدران این امت هستیم » و حافظ از این امت گله می کند که « یاد پدر نمی کنند این پسران ناخلف»! در پایان نیز واژه ی « خاندان » تاکیدی چندباره بر ارادت وی به خاندان پیامبر صلوات الله علیهم است.

متن کامل این شعر:

طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ، ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من
گر چه سخن همی برد ، قصه من به هر طرف
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج ، عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود ، دستکش خیال من
کس نزدست از این کمان ، تیر مراد بر هدف
من به کدام دلخوشی مِی خورم و طرب کنم؟
کز پس و پیش خاطرم لشکر غم کشیده صف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد پدر نمی کنند ، این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه ای ز هر طرف می زندم به چنگ و دف
بی خبرند زاهدان ، نقش بخوان و لاتقل
مست ریاست محتسب ، باده بنوش و لا تخف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد
پاردمش دراز باد ، آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۴۹
من

بسم الله الرحمن الرحیم


در یک شب بهاری ، با خواهرتان در حال قدم زدن در اطراف پارکی هستید. ناگهان ماشینی جلوی پارک ، متوقف و با شما درگیر می شود. در این حین میبینید خواهرتان را به زور سوار ماشین می کنند و می برند. هر چه از افرادی که در پارک در حال پیاده روی هستند ، کمک می خواهید ، کسی به شما اعتنا نمی کند و با جواب های « با پلیس تماس بگیر!» مواجه می شوید.

این آینده جامعه ایست که امثال خلیلی در آن وجود ندارند. اصلا به جریانات سیاسی و غیر سیاسی که می توانند و می خواهند از این قضیه منفعتی برای خود کسب کنند کاری نداشته باشید. فرض کنید کاری که شهید خلیلی انجام داد ، در یک کشور لاییک صورت می گرفت، در آن صورت مردم آن کشور به وی به چشم « یک قهرمان ملی » نگاه می کردند یا او را به خاطر کاری که انجام داد مورد مذمت قرار میدادند؟ به او به چشم یک موعظه گر دینی نگاه میکردند که از روی تعصب مذهبی و تندروی ، اقدام به چنین کاری کرده است یا اینکه او را به خاطر داشتن « مسئولیت اجتماعی » تحسین می کردند؟

اشتباه نکنید ، داستان علی خلیلی ، داستان ارتکاب گناه و امر به معروف و ولایت پذیری نیست ، داستان دفاع از مظلوم و ایثار و فداکاریست. داستان شعریست که تا وقتی ارزش داشت که فکر میکردیم بر سردر سازمان ملل نقش بسته است ، شعری که این روزها کمتر می خوانیمش ، شعری که باید دوباره معنی اش کنیم :

 

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند                 که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار             دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی              نشاید که نامت نهند آدمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۵:۲۷
من
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد . . .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۵:۰۱
من

بسم الله الرحمن الرحیم

-          قبول داری کلیسا ابهت بییشتری نسبت به مسجد داره؟

-      

هر چند پاسخ منفی ام سریع و قاطع بود اما این سوال مدتی ذهنم را درگیر کرد. به هر صورت تصویری که ما از کلیسا در ذهنمان داریم یک فضای مستطیلی شکل با دیوارهای فوق العاده بلند و سقفی مرتفع است و تصویر ذهنیمان از مسجد مکانی دنج با فرمی انعطاف پذیر با مقیاس انسانیست که گاهی اوقات می توانیم با دست هایمان سقفش را لمس کنیم. باید قبول می کردم که ابهت کلیسا بیشتر است.

البته بعد از گفتن آن جواب منفی ، این سوال هم برایم ایجاد شد که مگر ابهت داشتن برای یک مکان مذهبی حُسن است؟ اصلا چه لزومی دارد که یک عبادتگاه دینی ، ابهت داشته باشد؟ چرا مثل عبادتگاه های شرقی ، روح نواز و دل پذیر نباشد؟

ولی هنوز مسئله اول برایم حل نشده بود. اصلا ابهت کلیسا از مسجد بیشتر است؟ مگر فقط دیوار بلند قادر است تصویری با ابهت از یک مکان برای ما ایجاد کند؟ علاوه بر این کلیسا مربوط به دینیست که اتفاقا ادعای محبت دارد و نام خود را دین محبت گذاشته است و از طرف دیگر مسجد ، عبادتگاه مذهب جهاد و جبهه است. در کلیسا سرود می خوانند و در مسجد دعا و قطعا ابهتی که ادعیه دارند ، سرودها ندارند.

البته اینجا مسئله جبران کمبودها هم می توانست مطرح باشد. دین ضعیف ، عبادتگاهی پر ابهت می خواهد که مظهر کلمه جبار باشد و دین قوی مسجدی می خواهد در خور رحمانیت پروردگار.

اما هنوز مسئله اول باقیست. اصلا این صحیح است که مساجد ابهت ندارند و کلیساها پر ابهتند؟ فکر میکنم جواب مقداری سخت باشد ، ولی بعید می دانم پاسخ منفی باشد.

مردم در کلیسا اعتراف می کنند و در مسجد توبه. اگر قرار باشد از یک زندانی اعتراف بگیرند ، ابزاری برای شکنجه وی لازم است و چه ابزاری بهتر از یک مکان پر ابهت که وقتی متهم وارد آن می شود ، قالب تهی کرده ، لب به اعتراف بگشاید؟.

و اما وقتی قرار است همان متهم توبه کند ، توبه ای نصوح وار ، قطعا به مکانی با آرامش روحی نیاز دارد. مکانی که روح درگیر او را آرام کند و وی را به خلسه ای معنوی فرو ببرد. خلسه ای که برای توبه آماده اش می کند. گناهکار ، توبه می کند و از فضای داخلی مسجد خارج می شود و پا به حیاط آن می گذارد. شکی نیست که حیاط مساجد ، مخصوصا مساجد چهار ایوانی ابهتی توصیف ناپذیر دارند. حالا این گناهکار پشیمان ، احساس میکند هر لحظه تحت نظر چشمانیست که او را می بینند. چشمانی به بلندای مناره ها و گلدسته ها.

کلیسا خود را تجلی فرمانروایی خدا می داند و مسجد خود را تلاشی برای ایجاد ارتباط با خالق.

کلیسای فرمانروا باید هم بلند باشد ، باید هم ترس داشته باشد ، باید هم – گاهی اوقات – زشت باشد ، باید هم ابهت داشته باشد.

اما مسجد مظهر فروتنیست. فروتنی انسانی که دست هایش را برای دعا به پیشگاه پروردگار بلند کرده است. طبیعیست که خاشع به نظر برسد ، ابهت در مسجد جایی ندارد.

 مسئله اول هنوز حل نشده است ولی می توانم بفهمم چرا کلیسا ابهت بیشتری دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۰۵:۵۲
من

بسم الله الرحمن الرحیم

در مجموعه نوشته های «ناتالیا گینزبورگ» که با عنوان «فضیلت ها ی ناچیز» منتشر شده ، دو مقاله چشمگیرتر است.مقاله های «سکوت» و «روابط انسانی ».

احساس می کنم «سکوت» برای عصر ما ، ایران 1392 نوشته شده است. اغلب توصیفاتی که از شخصیت ها ، روانشناسان و تضاد بین دو نسل ارائه شده ، با حال ما تناسب و تشابه دارد.نویسنده در این نوشته مسئله ای اجتماعی را از دیدی فردی بررسی کرده است ، که بسیار قابل تحسین است.

اما «روابط انسانی »، روایت جالبی از سرگذشت خود نویسنده است که با سبکی متفاوت تشریح شده است. نویسنده در این نوشته حداکثر تلاشش را کرده تا به نظر خواننده، صادق و راستگو بیاید.

البته نوشته ی آخر هم – که عنوان کتاب از آن عاریه گرفته شده است – نوشته ی معروف «فضیلت های ناچیز» است که حتی در منابر (!)هم از پاراگراف اولش  نقل قول می شود.نویسنده با ذوق و سلیقه ی خاص خود، درباره ی تربیت کودکان ( وبه طور کلی انسان ها) سخن گفته است. تنها عیب این نوشته این است که پاراگراف اولش  به تنهایی ، حرف آخر را می زند و تمام ذهنیات نویسنده را لو می دهد و البته شاید همین ویژگی باعث شهرتش شده است:

«تا آنجا که مربوط به تربیت بچه ها می شود ، فکر می کنم که به آنها نباید فضیلت های ناچیز ، بلکه باید فضیلت ها ی بزرگ را آموخت . نه صرفه جویی را ؛ که سخاوت را و بی تفاوتی نسبت به پول را. نه احتیاط را ؛ که شهامت و حقیر شمردن خطر را . نه زیرکی را ؛ که صراحت و عشق به واقعیت را . نه سیاست بازی را ؛ که عشق به همنوع و فداکاری را. نه آرزوی توفیق را؛ که آرزوی بودن و دانستن را.»

تنها سوالی که درباره ی این مجموعه مقالات به ذهنم می رسد ، فهرست نویسی پیش از انتشار آن است که اشتباهی این کتاب را در زمره ی  « داستان های ایتالیایی » به حساب آورده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۳۵
من