بسم الله الرحمن الرحیم
پنج واحد ِ پایان نامه که تمام شود ، رسما دانشگاه تمام می شود و برای مدت زمانی نامعین از نظام رسمی آموزشی کشور خداحافظی می کنم. شش سال مهد کودک و دبستان ، سه سال راهنمایی ، چهارسال دبیرستان و پیش دانشگاهی ، چهارسال دانشگاه ، سرجمع هفده سال درگیر این نظام آموزشی بوده ام و الآن با قطعیت به این نتیجه رسیده ام که این سیستم و این نظام آموزشی حاصل قابل توجهی ندارد. نه اینکه از مسیری که رفته ام پشیمان باشم ، نه ! اتفاقا دقیقا به خاطر ِ راضی بودن از مسیری که رفته ام ، به این نتیجه رسیده ام. لا اقل در رشته ی من تا همین جا و با همین مقدار اطلاعات بی اغراق تا آخر عمر می توانم گستره ی مطالعه و تخصص علمی ام را افزایش دهم بی آنکه احتیاجی به مقاطع بالاتر تحصیلی باشد. با این حال خیلی ها درس را ادامه می دهند ، کارشناسی ارشد ، دکتری و یا حتی فوق دکتری – پروفسوری ، البته هرکس بنا به تشخیص و علاقه اش رفتار می کند و اهل علم هم نهایتا محترم و صاحب بالاترین کرسی اند ، در اینها شکی نیست. اما شخصا وقتی به آمار فارغ التخصیلان مقطع کارشناسی نگاه می کنم و به آمار دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد و به آمار شرکت کنندگان در آزمون دکتری ، تنها به این نتیجه می رسم که جامعه دچار جنون مدرک است ، جنون بیشتر داشتن و حرکت در جاده ای که پایان ندارد نه برای تحصیل علم – که علم خود مقصود است و هدف – بلکه برای کسب مزایای اهل علم ، پول ، مقام اجتماعی ، شهرت و . . . . این ریلی که جلوی پای هر کودک 6 ساله ای قرار گرفته است «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» نیست، مسیریست که به ناکجاآباد می رود و هر که زودتر و در زمانی مناسب تر خود را از این ریل جدا کند ، برنده است. وقتی این مطلب را برای یکی از دوستان قدیمی ام می گفتم ، فکر کرد برای حرفم همان استدلال های گاه خطرناک و قشری ِ «علم غربی» و «تحول در نظام آموزش» و . . . را دارم یا اینکه بدتر، مطلق ِ علم و دانش را منکر می شوم و راهی بهتر و سریعتر برای پیشرفت کشور یافته ام. فرصت نکردم به او بگویم که پیشرفت ، دروازه ای به غیر از دانشجو و دانشگاه و دانشمند ندارد ، اما چه دانشجویی؟ و چه دانشگاهی؟ و چه دانشمندی؟ حرف در این باره زیاد است( نه دانشجویان را می توان تخطئه کرد نه دانشگاه ها را و نه دانشمندان را) اما یک محاسبه ی ساده ی چرتکه ای از آماری که خودِ سیستم رسمی آموزشی کشور ارائه می دهد و یک مشاهده ی عینی ِ کوچه بازاری از خروجی های دانشگاه ها ، اولویت های ما را مشخص می کند و قطعا ما را به این نتیجه می رساند که از مقطعی به بعد ، عدم ِ تحصیل احتیاج به دلیل ندارد ، بلکه تحصیل است که نیاز به آوردن دلیل و مشخص کردن هدف دارد ، چیزی که در دوستان و اطرافیان خودم خیلی کم می بینم، استدلالی وجود ندارد ، «همه می روند پس ما هم برویم» . . .