حتما شما هم افرادی را می شناسید که دوست دارند جدیدترین نسخه و آخرین مدل ِ هر چیزی را داشته باشند. با لباسی که بر اساس جدیدترین مد روز و گرانترین برند خریداری شده است ، سوار آخرین مدل ماشین – که در بازار به خوش فرمانی معروف است – می شوند و هر از چندگاهی با تبلت یا تلفن همراهشان – که معروف ترین برند رایج در کشور است – ور می روند. این البته ، افق و ایده آل زندگی این افراد و آخرین نقطه طیف وسیعی از مردم است که از فقیر تا غنی را شامل می شود. در نقطه نقطه ی این طیف هر کس در حد و اندازه خود ، دوست دارد به سمت ِ پررنگ تر ِ طیف حرکت کند.
کسی که ماشین ایرانی دارد ، برای خرید مدل بالاتر تلاش می کند و کسی که ماشین ندارد ، برای خرید ماشین خود را به آب و آتش می زند. در این میان ، افرادی هستند که دائم در تکاپو و تغییر، برای رسیدن به نقطه ایده آل هستند، نقطه ای که غالبا خیلی خیلی دور است و رسیدن به آن شاید غیر ممکن باشد.
البته بخشی ازاین حرص و ولع و رقابت ، ریشه در ذات ِ فریبنده ی دنیا دارد و از آن گریزی نیست. مشکل از جایی شروع می شود که تمام دلخوشی و زندگی خود را در این مسیر قرار می دهیم. کسی که از زندگی هدفی جز رسیدن به پله بالاتر ندارد و همیشه خود را در پلکان موفقیت – موفقیتی که در آینده تعریف می شود – می بیند فرصتی برای رسیدگی به حال و احوال خود ندارد ، چون حال و احوال را هم در جایی میان آن طبقات می بیند. شاهد این مسئله ، کسانی هستند که حتی تفریحات شخصی خود را هم طبقاتی تعریف می کنند. غذا خوردن در فلان رستوران مشهور که غذاهایش بیشترین قیمت ها را دارد ، تماشای مسابقه ی ورزشی که در آن فقط عده ای خاص حق شرکت کردن دارند و . . . نمونه هایی از این تفریحات طبقاتی هستند.
مقصود از این نوشته مذمت و تقبیح نیست ، هیچ کس حق ندارد درباره دیگران تصمیم بگیرد و برای رفتارهای شخصی آنها قضاوت کند. غرض از این نوشته ، تنها طرح یک سوال است: ما که همه زندگیمان را – حتی سرگرمی هایمان را - در یک رقابت بی پایان تعریف کرده ایم، کی می خواهیم توقف کنیم و به خودمان برسیم؟ آیا به اندازه کافی فرصت داریم؟